خاطره گویی دفاع مقدس مورخ 2/7/96

ساخت وبلاگ

کتابخانه مصطفی  شهرستان گیلانغرب جلسه دفاع مقدس راس ساعت 10 صبح روز یکشنبه مورخ 2/7/96  با حضور اعضای محترم کتابخانه وبحث وگفت وگو وخاطرات چند ساله دفاع مقدس  بود به بیان مطالبی پرداختند که شایان ذکر است  .

یادگاری که در این گنبد دوار همیشه به یاد ماندنی است :

سرکار خانم احمدی در مورد خاطراتی که از حمله مرصاد داشته بود به گفت گو پرداختند زمانی که شنیده بودند منافقین کور دل به این منطقه حمله کرده بودند ایشان با خانواده می خواستند از شهر خارج شوند متاسفانه یک ماشین به مادرش می زند ودر دم فوت می کند محاصره شده بودیم. دشمن از چند طرف شهر را محاصره کرده بود و ما چاره ای جز ترک اجباری شهر نداشتیم. صحنه بسیار بدی بود. متاسفانه یک ماشین به مادرش می زند ودر دم فوت می کند تخلیه شهر از مجروحین و نیروهای بومی، سیل مجروحین که به بیمارستان می آوردند، بسیار حیرت انگیز بود. نتوانستند ایشان را به بیمارستان منتقل کنند چون بیمارستانها شلوغ بود  ناچار میشوند تا صبح کنار جنازه مادر گریه وزارعی وترس ورعب سپری کنند چون اینها دیگه نمی توانستند از شهر خارج شوند  اما خوشبختانه با کمک رزمندگان اسلام شهر از محاصره در آمده ....

هر کدام یک جور یادگاری در بدن دارند از آن روزها.

 خانم خسروی در مورد  اصابت کردن ترکش به بازوخواهرش در حین بمبارن بحث می کنند  متوجه سروصدای زیادی از بیرون چادر می شود. وقتی بیرون می آید می بیند که مردم همه در هول  ولا بودن خواهرش دست زن عمویش بود وسرپا خونین ومالین بود خیلی ها شهید شده بودن وخیلی ها مجروع ...رزمنده ها  یکی یکی زخمشان را بستن و سوار ماشین کردن و به بیمارستان انتقال دادن........

 معجزه ای که با چشمان خودم دیدم:
کسانی که در متن جنگ تحمیلی بوده اند، معجزه زیاد دیده اند و اصلا همین مقاومت مردم در شهر وخالی نکردن سکنه خود با دست خالی در برابر لشگر مجهز عراق را، معجزه می دانند.

 اما خانم اکبری  می گویند:
"یک روز که درگیری بالا گرفته بود، بمباران هوایی روزی چند بار اتفاق می افتاد دور ور   ساعت 8 صبح بود که هواپیماها شهر را بمباران کردن من ومادرم وخواهر کوچک تر ازخودم وقتی صدای هواپیماها را شنیدم به شدت تمام خودمان را به سنگری که کنارمان بود خواستیم برسانم وقتی داخل شدیم هواپیما بمب هایش را انداخت اما متاسفانه هیچ کدامشان از خواست خدا منفجر نشد بمببی که کنار سنگر ما انداخته بود همین جوری سالم درون خاک فرو رفته بود ..................

کتابخانه مصطفی خمینی گیلانغرب...
ما را در سایت کتابخانه مصطفی خمینی گیلانغرب دنبال می کنید

برچسب : خاطره, نویسنده : mostafaliba بازدید : 29 تاريخ : يکشنبه 9 مهر 1396 ساعت: 9:17